عالم ز برایت آفریدم، گله کردی از روح خودم درتودمیدم، ...
عالم ز برایت آفریدم، گله کردی
از روح خودم در تودمیدم، گله کردی
گفتم که ملائک همه سرباز تو باشند
صد ناز بکردی وخریدم، گله کردی
جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور
از هرچه که نعمت بهتو دادم، گله کردی
گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم
بر بخشش بی منتمن هم، گله کردی
با اینکه گنه کاری و فسق تو عیان است
خواهان توام،تویی که از ما گله کردی
هر روز گنه کردی و نادیده گرفتیم
با اینکهخطای تو ندیدم، گله کردی
صدبار تو را مونس جانم طلبیدم
از صحبت بامونس جانت، گله کردی
رغبت به سخن گفتن با یار نکردی
با اینکه نماز توخریدم، گله کردی
بس نیست دگر بندگیو طاعت شیطان؟!
بس نیست دگر هرچهکه از ما گله کردی؟!
از عالم و آدم گله کردی و شکایت
خود باز خریدهام گله ات را، گله کردی
شاعر: الهام دهقان
دیگر گِلِه بس نیست؟!
::. نظر .::