تکیه بردیوارکردم خاک برپشتم نشست
دوستی باهرکه کردم قلبم شکست
::. نظر .::
همای سعادت
|
صفحه نخست |
پست الکترونیک |
آرشیو وبلاگ |
R.S.S |
قالب بلاگفا
|
درباره وبلاگ مطالب تازه شب قدر میلاد امام حسن مجتبی [عناوین آرشیوشده] آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ آرشیو وبلاگ لینکستان |
شنبه 89/1/21 ساعت 11:32 عصر
شنبه 89/1/21 ساعت 11:22 عصر
لحظه نبودن نیستن ها ، اگر منت می نهی بر کلام من ، باحترام سلامت می گویمو هزار گلپونه بوسه به چشمانت هدیه می دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد. دیرروز یادگاری هایت همدم من شدند و به حرفهای نگفته من گوش دادند. و برایم دلسوزی کردند. البته به روش خودشان که همان سکوت تکراری بود و یادآوری خاطرات با تو بودن. دست نوشته ات را می بوسیدم و گریه می کردم. زیبا ، به بزرگی مهربانی ات ببخش که اشکهایم دست خطت را بوسیدند. باز هم ستاره به ستاره جستجویت کردم. ولی نیافتمت. از کهکشان دلسپردگی من خسته شدی که تاب ماندن نیاوردی و بی خبر رفتی ؟ مهتاب کهکشان نیافتنی من ، آنقدر بی تاب دیدنت شده ام که دلتنگی ام را به قاصدک سپردم و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوی تو فرستادم. روزها و شبها به دنبالت آمدند و تو را ندیدند. قاصدک هم برنگشت. شاید او هم شیفته نگاه مهربانت شد. باشد، اشکالی ندارد. تو عزیزی ، اگه یه قاصدک هم از من قبول کنی ، خودش دنیایی است. کاش یاسهایی که برایت پرپر شدند و به سویت آمدند، دوست داشتنم را برایت آواز کنند.کاش باران بعد از ظهرهایت، تو را به یاد اشکهای من بیندازد. نازنین ، هر پرنده سفر کرده ای از تو می خواند و هر غنچه ای که می شکفد، نام تو را بر زبان می آورد. نیم نگاهی به روزهای تنهایی ام کن و لحظه های زرد و بی صدای مرا تو آبی و ترانه باران کن. بگذار باز هم قاصدک ترانه های من در هوای دلتنگی تو پرواز کند. همین حوالی بی قراری ها باز هم گلهای بی تابی شکفته. زیبا ، امشب ، شام غریبان عاشقانه من و تو است. به یادت مثل شمع می سوزم و ذره ذره وجودم آب می شود. تو هم به یاد بی تابی هایم شمعی روشن کن و بگذار مثل من بسوزد. مهربانی باران ، یادم کن در هر شبی که بی ستاره شد ::. نظر .::
|